محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

روزگار مادریم برای صدرا

تولد محمدصدرا- 92.10.01

1392/10/1 17:37
نویسنده : مامان فاطمه
148 بازدید
اشتراک گذاری

خبر خبر خبر  Avazak.ir smili46 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2)Avazak.ir smili46 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2)Avazak.ir smili46 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2)Avazak.ir smili46 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2)Avazak.ir smili46 تصاویر زیباسازی وبلاگ (2)

خبر مهم و فوری دارم واسه شما

مژده به همه که بالاخره انتظار به سر رسید و گل پسر مامان و بابا چشم گشود و پا به این دنیا گذاشت. ساعت 07:25 پس از طی مراحل پذیرش که زحمت همه اینکارها رو بابانورالدین کشیده بود، وارد اتاق زایمان شدم و پس از نمونه گیری خون و چند آزمایش،وارد اتاقی پر از دستگاههای پزشکی و دکتر و پرستار با لباسهای رنگارنگ سبز و آبی و زرشکی شدم.دکتر بیهوشی اومد و منو بی حس کرد ولی طوری بود که مراحل به دنیا اومدن نور چشم ام و امید زندگیم را دنبال میکردم تا اینکه ساعت 09:50 بدنیا اومدی مامان جان. 

چند دقیقه بعد پرستار تو را آورد و روی قلب من گذاشت و منم با تمام احساس عاشقانه و مادرانه ام،تورا در آغوش گرفتم.فیلمبردار هم تمامی این صحنه ها را شکار کرد و از احساس من در این لحظه هم مصاحبه ای تهیه کرد. پس از اون به سراغ بابا نورالدین رفت و خبر این رویداد مهم را بهش داد.اونم که از اول صبح دل توی دلش نبود، خوشحال به اتاق نوزادان رفت و چند دقیقه ایتدایی زندگیت را باهم سپری کردین. ساعت 11:25 بود که به درخواست بابا نورالدین منو به اتاق خصوصی بردند.آخه بابات میگفت با تو میخواد بطور خصوصی و تنها توی یه اتاق باشه و کسی مزاحمشون نشه. پس ازاینکه من روی تخت دراز کشیدم، بابات رفت و یه ریز جلوی درب اتاق نوزادی نشست تا اینکه تونست تورا از دست پرستارها نجات بده.چند دقیقه بعد یهو بابا نورالدین را که تورا توی چرخ دستی آبی رنگ گذاشته بود،دیدم که وارد اتاق 415 بیمارستان آتیه شد.من هنوز کاملاً هوشیار نبودم و درد داشتم.پرستار اومد و تورو توی بغلم گذاشت و تو هم بدون هیچ اتلاف وقتی شروع به شیر خوردن کردی.

الان هم منو بابانورالدین توی یه اتاق تنها داریم از وجود سرشار از معصومیت و مهربونی که توی چشمهات برق میزنه، ساعتهای عمر را پشت سر میذاریم.

آهای اونهایی که دوست داشتین منو بببینید،چندتا عکسی که باباجونم از من گرفت را واسه شما نمایش میدم.ببخشید که صورتم یه ذره خونی هست.آخه منو کاملاً تمیز نکردن......

قلبفرشته

گریهگریهگریه

پسندها (1)

نظرات (0)