محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

روزگار مادریم برای صدرا

خنده هات برام شیرینه...

  پسرم تموم دنیامی، تموم زندگیمی، دنیا برای من با تو رنگ وبوی تازه ای از عشق گرفت. پسر یکی یدونه ی من دیگه انقدر بزرگ شده که وقتی چیزی ازم بخواد میاد و با دستای نرم و لطیفش صورتمو نوازش میکنه و میگه مامان، ناز، بوس و بعد خواستشو بیان میکنه. عاشقتم عزیزم و با این کارت هرچیزی ازمن بخوای برات انجام میدم. این روزها شدیدا به سی دی بیبی انیشتینت وابسته شدی خصوصا به سی دی حیوانات دنیای اطراف من و عاشق کتاب خوندنی و روزی چند بار کتاباتو میاری تا برات بخونمشون. کلا زیاد اسباب بازی دوست نداری و با بچه های کوچیکتر از خودت بازی نمیکنی. در طول روز وقتی بخوای باهام شوخی کنی میگی مامان بد و من هم میگم صدرا من مامانم و تو دوباره میگی مامان ...
6 مرداد 1394

یه روز خوب و عالی...

  20 ماهگیت مبااااااااااااااارک گل همیشه بهارم   سلام به عزیزترینم، به صدرای زیبایم که عاشقانه دوستت دارم و روزی نیست که  خدا را برای  داشتنت  شاکر نباشم. گل زیبای 19 ماهه ی من وارد 20 امین ماه زندگیش شده و حالا میتونه به تنهایی بدو و این طرف و اون طرف بره. حالا میتونه تمام کلماتو، درست یا غلط تکرار کنه، حالا میتونه معنی شیطنت های کودکی رو بفهمه. پسرم با اومدنش منو شیفته ی خودش کرد و شبی نبوده که بدون دیدن چهره ی معصومانش بخوابم. فکر میکنم تمام مامانای دنیا اینطور عاشقن. زیباترینم، 19 ماهه که بی وقفه میپرستمت و برای شاد بودنت تلاش میکنم. ...
2 مرداد 1394

تعطیلات عید فطر و سفر به شمال

سلام به عزیزترینم، به شیرین ترینم، به زیباترین گل زندگیم   ما هم تصمیم گرفتیم برای تعطیلات عید فطر بریم شمال تا هم از هوای پاک اونجا لذت ببریم و هم دید و بازدید اقوام و آشنایان. این چند روز خیلی خوش گذشت، چون هوای شمال ابری و خنک بود. اما بدترین قسمت سفر، موقع برگشت بود. بارون به حدی میبارید که تمام معابرو آب گرفته بود. تمام راه های شمال به تهران یا مسدود شده بودند یا ترافیک شدید. ما هم ساعت 2 صبح از جاده فیروزکوه حرکت کردیم و 8 صبح دوشنبه رسیدیم تهران. ولی خیلی وحشتناک بود. خصوصا ابتدای جاده، شهر شیرگاه که بارون به شدت میبارید و کل راهو سیل گرفته بود.      ...
29 تير 1394

23 خرداد روز سرنوشت ساز...

  سلام به نازنین پسرم، صدرا تک گل باغ زندگیم. امروز تصمیم گرفتم ببرمت پارک که دم خونه دوستت لوسی رو دیدی و کلا پارک رفتن یادمون رفت.  اینم عکس جشن مذاکرات هسته ای که رفتیم بیرون...     واما پسرک عاشق گربه....    اینم عکس دوست جدیدت دیانا جون... وقتی صدرا عینک میزنه( قربونت برم منننننننننننننن...) صدرا عاشق کیفشه و هرجا میریم اسباب بازیهاشو میذاره تو کیفش و با خودش میاره وقتی با صدرا میریم بیرون  خدایا خودت به دادمون برس، کم مونده بره رو میز   ولی با تموم این کارات عاشقانه دوستت دارم و میپرستمت عز...
24 تير 1394

شب های قدر

دعای من خوشبختی و عاقبت بخیری توست ای همه ی وجودم دوستت دارم ای همه ی هستی من   و من هنوز و تا همیشه به همین یک آیه دلخوشم: “بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهربانم” ...
18 تير 1394

روزانه های تو...

سلام به یکی یدونه پسرم، تاج سرم، امید امروز و فردام و گل همیشه بهارم...     این روزا با کارها و حرف زدنات منو ذوق زده میکنی. از کلمه ی بد  گفتنت بگم که تا هر کاری باب میلت  نباشه میگی بد. مامان بد، بابا بد، ممد بد، و خلاصه هر کی خلاف میلت کاری انجام بده لقب بد رو بعد  اسمشون اضافه میکنی. کلمه ی جدید دیگه که تو این ماه یاد گرفتی :داداش که برای صدا زدن همه  استفاده میکنی. پسرم این روزا خیلی انگور و گیلاس دوست داره. همچنان عاشق ددر رفتن و تابو سرسره ای. آب بازی رو خیلی دوست داری و یکی از مورد علاقه ترین وسایل خونه هم جاروبرقیه.    دیگه مثل طوطی تمام کلماتو بعد من تکرار میکنی از یک...
15 تير 1394