محمد صدرامحمد صدرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

روزگار مادریم برای صدرا

رمضان الکریم

      آمد رمضان هست دعا را اثری دارد دل من شور و نوای دگری ما بنده عاصی و گنهكار توییم ای داور بخشنده بما كن نظری استشمام عطر خوشبوي رمضان گواراي وجود پاکتان. ...
9 تير 1394

شکلات خوشمزه ی 18 ماهه....

  19 ماهگیت مبااااااااااااااااارک عشقم امروز رفتیم مرکز بهداشت و  واکسن هجده ماهگیتو زدیم. قدتم 87 و وزنتم 11 کیلو و 700 بود. ماشالله... اولش گریه کردی بعد برات بستنی خریدم و دیگه یادت رفت. این روزها کاری رو که بیشتر از همه دوست داری اینه که پادر ی جلوی در ورودی رو جمع کنی و بزاری رومبل. انقدر باهاشون بازی میکنی تا خسته بشی. این چند مدت عاشق گوشت شدی و وقتی میگم صدرا چی میخوری میگی گوشست. تا یه کار اشتباه انجام میدی مثلا وقتی آب توی لیوانو میریزی رو فرش میگی مامان آخ و فورا لبتو گاز میگیری خدا نکنه یه کاری رو برات انجام بدیم تا صد بار اون کارو تکرار نکنی ول کن نیستی. وقت هایی که میریم بیرون و جایی که پله برقی د...
1 تير 1394

باداب سورت استان مازندران

این سه روز تعطیلی فرصتی شد تا بریم به خانواده ی پدری بابا سری بزنیم و از طبیعت زیبای شمال لذت ببریم. پنجشنبه سه تایی راهی چشمه باداب سورت که واقع در روستای ارست و در ارتفاع1841 متری از تراز دریا واقع شده و به عنوان دومین میراث طبیعی ایران بعد از کوه دماوند ثبت شده. خیلی جای قشنگ و دیدنی بود ...
16 خرداد 1394

Huuuuuuuuuuuuuraaaaaaa............

این پست میخوام مخصوص خودم باشه. بالاخره تو تاریخ 3 خرداد پروپزالم تصویب شد. خییییییییییلی خوشحالممم پسرم. از اینکه خدا هست، تو و بابایی  هستین و من شماهارو دارم   اینم کادوی کوچولو واسه پسرم واسه وقتی که رفتم دانشگاه و تنهاش گذاشتم ...
7 خرداد 1394

عکسهای جامونده از شمال

سلام به شیرمرد  کوچولو ی خودم، به نفسم، به عمرم و جونم که این روزها مشغول آتیش سوزوندنه. از وقتی وارد ماه هجدهم زندگیت شدی، خیلی وروجک تر شدی. یه جا بند نمیشی، شروع میکنی به راه رفتن تو خونه تا ببینی چه جاهایی مونده تا اونجارو هم آباد کنی. تو میوه ها هندونه رو خیلی دوست داری و همچنان عاشق نونویی  وقتی بیرون میریم با دیدن کلاغ و پیشی از خود بیخود میشی و جیغ میزنی میگی گار گار و همه بهت نگاه میکنن. کاری که این روزها خیلی انجام میدی بالا رفتن از مبله و راه رفتن از یک مبل به مبل دیگه آخه پسرم پاهاش رو زمین بند نمیشه این عکساهم مربوط به 25 اردیبهشت که شما اینجا 16 ماه و 25 روز سنته و برای دومین سالگرد فوت مادر بزرگم رفتیم شمال ...
5 خرداد 1394

نازنین دردانه ی قلبم..

  صدرای عزیزم 18 ماهگیت مبااااااااااااااااااااارک       پسرم از وقتی وارد هجدهمین ماه زندگیش شده خیلی از کلماتو به راحتی تلفظ میکنه. شمارش اعداد یک- دو -ا یا بقولی سه خودمون- نع یا همون نه- ده- چاده-    شعری که با کمک مامانش میخونه: مامان: عمو زنجیر باف        صدرا: بعههههه مامان: زنجیر منو بافتی        صدرا: بعههههه و ادامه شعر که میرسه با صدای چی آپو   دنیای این ماه پسرم پر شده از بازی با توپ اونم به روش های مختلف: نشسته، درازکشیده، ایستاده، رنگ انگشتی برات خریدم ولی متاسفانه از اونجایی که شما تمیز...
5 خرداد 1394